جلوه پيروزي


 

نويسنده :احمد علي رشيدي




 
در 39 شهريور 1359، انقلاب اسلامي از سوي رژيم متجاوز عراق، مورد حمله ناجوانمردانه نظامي قرار گرفت. رژيم بعث عراق با 12 لشكر مجهز به 3000 تانك و ده ها هواپيماي بمب افكن به خاك ايران تجاوز و مردان و زنان و كودكان بي دفاع را قتل عام كرد. اين تهاجم، فرودگاه ها و تأسيسات غير نظامي تهران، اصفهان، باختران، تبريز، مهران، بوشهر، دزفول، آبادان و اهواز، بمباران شدند و شهرهاي آبادان و خرمشهر به تصرف نيروهاي مسلح زميني و دريائي عراق درآمدند.
البته اين اولين تجاوز عراق به ايران نبود، بلكه در 12 فروردين 58 و در شرايطي كه فقط 50 روز از پيروزي انقلاب مي گذشت، رژيم متجاوز عراق، با هواپيما به شهر مهران حمله كرد. پس از آغاز تجاوز گسترده نظامي عراق عليه ايران اسلامي، امام خميني (ره) در 31 شهريور سال 59 در پيامي به مناسبت باز شدن مدارس فرمودند، «اين جنگ، جنگ با اسلام است و هواداري كفر، و چنين جنگي خلاف رضاي خداست و خداي تبارك و تعالي نخواهد بخشيد بر اين كساني كه بر ضد اسلام قيام مي كنند و به واسطه هاي همراهي با كفر.»
به دنبال رهنمودهاي امام (ره)، شور و هيجاني وصف ناپذير در ميان مردم شهيد پرور، به ويژه جهادگران بر پا شد و جهادسازندگي دامغان با تمام ساز و برگش، پس از گذشت هفت روز از جنگ تحميلي، به جبهه هاي حق عليه باطل عازم شدند. جهاد سازندگي دامغان، ابتدا كارش را با كمك رساني به جنگ زدگان آغاز كرد و پس از استقرار در پادگان حميديه اهواز و سازماندهي نيروهاي بسيجي جهادگر، علاوه بر ياري رساندن به جنگ زدگان، كار مهمات رساني به خط مقدم و احداث خاكريز براي تانك ها و ادوات جنگي را به عهده گرفت تا اينكه مأموريت جديدي توسط سردار رشيد اسلام، شهيد طرحچي، فرمانده پشتيباني و مهندسي جنگ جهاد سازندگي، مستقر در منطقه جنوب، براي احداث جاده در تپه هاي الله اكبر و محور دارخوين ابلاغ شد. جهادگران با شور و شوقي تمام، اين مأموريت مهندسي را انجام دادند.
پس از مدت كوتاهي، عمليات ثامن الائمه به فرماندهي حضرت امام (ره)، در ساعت يك بامداد پنجم مهرسال 1360 شروع شد و نيروهاي اسلام در همان ساعت اوليه به اهداف از پيش تعيين شده، دست يافتند. اين حمله نشان داد كه اگر نيروهاي اسلام، منسجم و هماهنگ عمل كنند، به پيروزي هائي در خور مردم انقلابي و متعهد ايران، دست خواهند يافت.
شكست حصر آبادان، زنگ ها را براي شكست هاي بعدي ارتش عراق به صدا در آورد. جهاد سازندگي دامغان، علاوه بر مأموريت هاي محوله در زمينه فقر زائي و بازسازي روستاهاي ويران دامغان، قسمتي از نيروهاي جهادگر خود را در منطقه جنوب مستقر ساخت و تا نيمه دوم سال 61 در عمليات هاي متعددي چون ثامن الائمه، طريق القدس، فتح المبين، بيت المقدس، رمضان و محرم شركت و ده ها شهيد، مجروح، معلول و جانباز را به انقلاب تقديم كرد.
در نيمه دوم سال 61، مأموريت پاكسازي كردستان به عهده جهاد دامغان قرار گرفت. جهادگران پس از استقرار در منطقه شمال غرب و مريوان، يك گروه مهندسي به نام گروه ضربت و در سال 65 گردان مهندسي رزمي را تشكيل دادند. حاصل اين مأموريت، پاكسازي منطقه كردستان و شمال غرب، احداث صدها كيلومتر جاده و خاكريز در مناطق صعب العبور، احداث صدها سنگر گروهي و انفرادي و سنگرهاي اوات جنگي، برف روبي مناطق و... هستند.
جهاد دامغان با تقديم45 شهيد جهادگر، توانست در عمليات بزرگ خيبر، بدر، والفجر 8 و كربلاي چهار و پنج نيز نقش بسزائي را ايفا كند.
در اينجا سوگواره اي را كه در اندوه از دست دادن شهيد قدرت الله امينيان نگاشته ام، به عنوان نمونه اي از شهداي گرانقدر دامغان ذكر مي كنم.
نامش قدرت الله و نام خانوادگي اش امينيان بود. اهل محله امام دامغان، شهري معروف،اما فراموش شده بزرگان زيادي در اين شهر رشد و نمو كرده اند. روزي شهر صد دروازه بود و روزگاري پايتخت اشكانيان، ولي سالها بود كه ديگر در بين شهرهاي توسعه يافته ايران، محلي از اعراب نداشت. گاهي محل تبعيد خداجويان بود، اما با آن همه آثار باستاني و قدمت چندين هزار ساله اش، فراموش شده بود. تا اينكه انقلاب شكوهمند اسلامي شكل گرفت. در آغاز انقلاب اسلامي، جنگ هشت ساله براي ما تحميل شد. مردم غيور و شجاع و مؤمن دامغان براي ياري رساندن به رزمندگان اسلام، در قالب گردان هاي بسيج و جهاد به جبهه هاي حق عليه باطل، سر از پا نمي شناختند. مدتي از جنگ نگذشته بود كه نام گردان هاي رزمي و مهندسي دامغان عزيزي روي پلاكاردها، پارچه ها و پرچم ها بر سر سنگرها ومقر رزمندگان نورافشاني و خودنمايي مي كرد، گويي كه دامغان دوباره متولد شده بود و در مدت بسيار كوتاهي فرماندهان بزرگي را تحويل ستاد جنگ داد. قدرت الله يكي از خيل اين فرماندهان بود. پدر و مادرش، چه نام زيبا و نيكويي را براي او انتخاب كرده بودند، گويي مي دانستند براي تولد دوباره اين شهر مذهبي، قدرت خداوندي توسط اين جوان شجاع و دلير و مومن ظهور خواهد كرد. آري اين چنين بود.
در عمليات هاي زيادي در ركاب اين سردار بزرگ اسلام و فراموش نشدني بودم و مي خواهم شمه اي از عمليات «قادر»، در منطقه عملياتي پيرانشهر را كه منطقه اي كوهستاني و در منطقه عملياتي پيرانشهر را كه منطقه كوهستاني و صعب العبور بود. براي شما بازگو كنم. در اين عمليات، فرماندهي مهندسي رزمي به جهاد واگذار شد. فرماندهي وقت، به عهده جهادگر بزرگوار، حاج ابوالفضل حسن بيگي كه يكي از همشهري هايم است. نهاده شد. براي ادامه عمليات و دسترسي به عقبه مطمئن، نياز به احداث جاده از منطقه كلاشين به روستاي سيلوه بود. براي احداث جاده از منطقه استراتژيك، گردان مهندسي رزمي رسول اكرم(ص) دامغان را كه سابقه درخشاني در عمليات مناطق كوهستاني داشت، انتخاب كردند. آقاي حسن بيگي، فرمانده مهندسي وقت، حاج قدرت الله را به خاطر شجاعت، پشتكار، دانش و بينشي كه داشت، به عنوان معاونت فرماندهي و هماهنگ كننده قرارگاه و گردان ها انتخاب و معرفي كرد.
شهيد بزرگوار، بلا درنگ، منطقه مسير جاده، زمان و موقعيت عمليات را بررسي كرد و خود، همانند رانندگان گمنام بولدوزر، پيشاپيش جهادگران و دستگاه ها، در مسيريابي حضور يافت. منطقه پر از اشرار و ضد انقلاب و عوامل گروهك ها بود كه هنوز پاكسازي نشده بود ند. براي احداث اين جاده، مي بايست دستگاه ها در پوشش حفاظتي كامل نيروهاي ارتش و بسيجي كار مي كردند. جاده با تمام فراز و نشيب ها و با موانعي چون رودخانه ها و كوه هاي سر به فلك كشيده، بايد احداث مي شد. بالاخره پس از 18 روز به نزديكي روستاي سيلوه كه در اختيار ضد انقلابيون بود، رسيديم. وجود اين شهيد عزيز كه قدرت خداوندي در وجود او تجلي يافته بود، ما را هر روز نسبت به روز ديگر براي احداث اين جاده پر اهميت مصمم تر مي كرد. هر روز از اطراف گروهك ها و ضد انقلابيون، تهديدهاي زيادي مي شديم ؛ اما در كنار او، از هيچ چيز باك نداشتيم. هر چه بيشتر تهديد مي شديم،مصمم تر مي شديم. بالاخره روز هيجدهم فرا رسيد. گويا دوباره شهر دامغان تولد يافته بود. هيجدهم فرا رسيد. گويا دوباره شهر دامغان تولد يافته بود. حدود ساعت دو بعد از ظهر، شهيد امينيان و آقاي حسن بيگي، در نزديكي روستاي سيلوه و در انتهاي جاده به ما ملحق شدند. آقاي حسن بيگي پيشنهاد كرد با يك دستگاه تويوتا كه مجهز بود، به داخل روستا برويم و از وضعيت روستا مطلع شويم. پس از چند لحظه بحث و تبادل نظر پذيرفتيم. ابتدا من پيشنهاد كردم كه رانندگي كنم و شهيد امينيان و آقاي حسن بيگي پشت مسلسل قرار بگيرند. شهيد قدرت الله مرا قانع كرد كه به منطقه آشنايي بيشتري دارد و رانندگي را به عهده گرفت و من كمك يار آقاي حسن بيگي شدم. وارد روستا سيلوه شديم كه تا آن روز هيچ رزمنده اي به آنجا وارد نشده بود و با اقتدار تمام روستا را دور زديم و برگشتيم و الحمدالله هيچ اتفاقي نيفتاد. البته بعدا متوجه شدم كه چرا شهيد قدرت الله امينيان پشت فرمان قرار گرفته بود، چون مي دانست كه دشمن ابتدا راننده را هدف قرار مي دهد و بعد بقيه را.
مقام معظم رهبري حضرت آيت ا... خامنه اي را در سفر اخير خود به شهر مذهبي دامغان فرمودند، «من ديروز در جمع خانواده هاي معظم شهيدان عرض كردم كه در دوران جنگ و دفاع مقدس، ستاد هاي پشتيباني جنگ و ستادهاي مهندسي وابسته به جهاد سازندگي كه در استان يك مجموعه بسيار فعال و در بين استان هاي كشور كم نظير بودند، مركزيت و فرماندهي آن با دامغاني هاي فعال، مجاهد، مبارز و فداكار بود».
از فرصت استفاده مي كنم و ياد و خاطره شهيدان بزرگوار : شهيد سفيديان، شهيد ايثاري، شهيد فيروز آبادي، شهيد حاج محمد بخشي و شهداي ديگري را نيز كه در احداث اين جاده استراتژيك نقش بسزايي داشتند، گرامي مي دارم.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 21